ایران، جایی که به دنیا آمدم، جایی که پا گرفتم و فهمیدم که باید زندگی کرد. جایی که یاد گرفتم خوشبختی را باید پیدا کرد. چیزی که نمیدانستم، خوشبختی چیست؟ چیزی که مردم کشورم کمتر از آن صحبت می کردند. چیزی که از وعدههای آسمانی ما بود که هرگز در این دنیا لمس نخواهد شد. کشورم، جایی که سعی کردند به من یاد دهند، خوبی و خوشبختی برای زندگی بعد از مرگ هست و این دنیا تنها رنج است و رنج. کشورم، کشوری که مردمش به آن افتخار میکنند که کلاهی گشاد به سرشان گذاشته شده است.
اشتراک گذاری در تلگرام
برای دانلود دکلمه کلیک کنید
اشتراک گذاری در تلگرام
ما چون ز دری پای کشیدیم،کشیدیم امید ز هرکس که بریدیم،بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم کوی تو که باغ ارم روضهی خلد است انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوهی یک باغ نچیدیم ، نچیدیم سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم وحشی سبب دوری و این قسم سخنها آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم "وحشی بافقی"
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت